سروده مهـــــــــر وطن

ساخت وبلاگ
نقاب حسرتها و آرزوهاامروز چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۲ است هنوز در حال و هوای شعرها و تصنیف های باب دیلن ترانه سرای امریکایی هستم که با همین ترانه های ساده که فهم  زندگی چند نسل را دگرگون کرد برنده نوبل ادبیات شد هر چند شب مطبوع پاییزی و ترانه خوانی حشرات هوش از سرم می رباید و مرا با خود به سفرهای دور و دراز شعر خلقت می برد که روح و روان عارف و عامی را به وجد می‌آورد حکایت حافظ ما و هر شاعری که جهان شاعرانه اش اختصاصی نیست و در هر بند و بیت شعرش جهانی را به حس مشترک  می کشاند.  می خواهد حافظ قرن هشتم هجری ما باشد یا باب دیلن قرن بیستم میلادی امریکایی ، زیرا هر اثر هنری روایتی خاص از صاحب اثر است ،شرحی بر امیدها و آرزوهایی که ناقص ماند و به کمال نرسید اما با بیت شعری و نقش تصویری و یا قطعه ای موسیقی جاودانه شد به تعبیر شاعر آمریکایی بوکفسکی بنویس حتی شده حالت را خراب کند اما اگر حرفی برای گفتن نداشتی ننویس برادر کتابخانه ها پر از کتاب هایی ست که همواره خاک می خورند و ما انسانها با هر ایده و مرامی همواره نقابی بر روی آن همه حسرتهای  نرسیده و آرزوهای به جا مانده می کشیم .نقابی که هیچگاه برداشته نخواهد شد و عاقبت با هر خاموشی آدمی  در قعر جهان برگشت ناپذیر فرو خواهد رفت و اضافه کنم  تاریخ و آینده نیز از دل همین کوتاه نوشته ها رقم می خورد نه سازمان های عریض و طویل تبلیغاتچی!... ماهشهر علی ۰ ۰ ۰۲/۰۹/۲۷ علی ربیعی(ع-بهار) سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 19:40

 فریدون سه پسر داشت!امروز پنجشنبه هفتم دیماه ۱۴۰۲ ،گفتم خوب بعد از سه سال از حادثه تصادف شوم و کوچ نابهنگام فرزندم بهتر آنست که در مقابل مصائب سکوت اختیار کنم و تا زنده ام راه زندگی در پیش گیرم و از آزادی تا انتخاب و پیچ و تاب کلمه و کلام بنویسم هر چند مدتهاست که بندی و بیتی شعر به سراغم نمی آید و  وقتی نیامد حتما دوست ندارد یا این چشمه خشکیده است مثل آن همه چشمه ها و دریاچه ها که خشکیدند ،گفته اند آدمی ست است و گوشتی و پوستی و استخوانی و مثل هر پدیده هستی خشکش می زند گاهی در عالم ماده که به نقطه صفر می رسی و گاهی هم معنا که همین ذهن و روانت را به کاری می گیری که وقایع اتفاقیه روزانه ات را هر چند بی اهمیت ثبت کنی. گیرم تو را به این همه مرارت بشری کاری نباشد که همواره آنچه در هر سوراخ و سمبه ای دست بالا را دارد مرگ انسانیت و ارزش هایی ست که به ظاهر تاریخ ثبت شده بشر سراسر مبارزه و گاهی تن دادن  برای بدست آوردن قطره ای از دریای آن بوده چون آزادی و درست کرداری و درست پنداری و درست گفتاری و نفی و نهی استبداد و قدرت غیر پاسخگو  ، و از طرفی سمت و سوی دوست داشتن و عاشقی و صلح رفتن که هیچگاه به دامنه آن آرزوها نرسیده و فقط اندکی البته در عرصه هنر و ادبیات زور زیادی زده اند که مثلا شعری بسرایند و رمانی بنویسند و نقشی بکشند و خلاصه هفت وادی هنر را طی کنند بلکه بشر آدم شود که نشد و بعید که بشود می گویند راست و دروغش با راوی که ولادیمیر ایلیچ لنین رهبر انقلاب اکتبر روسیه گفته بود تا دویست میلیون سال آینده را امید نداشته باشید که اتفاق خوش ایندی در خصوص صلح و آزادی رقم بخورد بقیه اش را نیز شک دارم بعلاوه در این شب سیاهم مثل همیشه گم گشت راه مقصود و داشتم برای چندمین سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 19:40